ما حَکَّ جِلْدَکَ مِثْلُ ظِفْرِکَ :  کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

(You want a thing done, do it yourself)

در عربی هشتم در درس هشتم آن داستانی است که شبیه بلدرچین و برزگر در سال سوم ابتدایی است.

فِراخُ العُصفورِ :  سَمِعْنا أنَّ صاحِبَ الْمَزرَعَةِ يَقولُ سَأبدَأُ بِجَمْعِ الْقَمحِ بِنَفْسي غَداً.

جوجه های گنجشک : شنیدیم که صاحب کشتزار می گفت ، فردا خود شروع به جمع آوری گندم خواهم نمود .

خافَتْ أمُّ الْفِراخِ وَ قالَتْ:  الْآنَ عَلَينا بِالْمُهاجَرَةِ.

مادر جوجه ها ترسید و گفت : اکنون ما باید مهاجرت کنیم .

الْفِراخُ يَسْألْنَ أُمَّهُنَّ :

جوجه ها از مادرشان پرسیدند :

لِماذا عَلَينا بِالْمُهاجَرَةِ ؟  هوَ وَحيدٌ وَ بِلا صَديقٍ  .

برای چه ما باید مهاجرت کنیم ؟ در حالی که او تنها وبدون یاور است .

الأُمّ: عِندَما يَعْتَمِدُ الإنسانُ عَلَی غَيرِهِ؛ لا يَفعَلُ شَيئاً مُهِمّاً؛

مادر : هنگامی که انسان بر غیر از خویشتن تکیه کند ، کار مهمی انجام نمی دهد .

وَ عِنْدَما يَعْتَمِدُ عَلَی نَفْسِهِ؛ يَقدِرُ عَلَی کُلِّ شَیءٍ   . 

ولی وقتی بر خود تکیه و اعتماد کند ، بر هر چیزی و کاری تواناست .