گابریل گارسیا مارکز
گابریل گارسیا مارکز
Gabriel Garcia Marquez
این سخنان یکی از غول های ادبیات در قرن بیستم است – سخنان خداحافظی یا وصیّت نامه برنده جایزه نوبل در ادبیات « گابریل گارسیا مارکز ».
او به سرطان لنفاوی مبتلا بود و می دانست که عمر زیادی برایش باقی نمانده است .
در نامه ای کوتاه ، به شرح زیر از جهان و خوانندگان خود ، خداحافظی می کند :
اگر پروردگار لحظه ای از یاد می برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولی کوتاه برای زنده ماندن به من می داد .
از این فرصت به بهترین وجه استفاده می کردم .
به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی راندم . امّا یقیناً هر چه را می گفتم ، فکر می کردم .
هر چیزی را نه به دلیل قیمت ، به دلیل نمادی که بود ، بها می دادم .
کمتر می خوابیدم و بیشتر رویا می بافتم . زیرا در اذای هر دقیقه که چشم می بندیم ، شصت (60) ثانیه از دست می دهیم .
راه را از همان جایی ادامه می دادم ، که سایرین متوقف شده بودند .
و زمانی از بستر بر می خاستم ، که سایرین هنوز در خوابند .
اگر پروردگار فرصت کوتاهی دیگر به من می بخشید ،
ساده تر لباس می پوشیدم . در آفتاب غوطه می خوردم . و نه تنها جسم ، که روحم را در آفتاب عریان می کردم .
به همه ثابت می کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی شوم . بلکه زمانی پیر می شوند که دیگر عاشق نمی شوند.
به بچه ها بال می دادم . اما آن ها را تنها می گذاشتم تا خود پرواز را فرا بگیرند .
به سالمندان می آموختم ، که با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می رسد ، با غفلت از زمان است .
چه چیزها که از شما خوانندگانم یاد نگرفته ام . یاد گرفته ام همه می خواهند ، بر فراز قله ی کوه زندگی کنند .
و فراموش کرده اند که مهم صعود از کوه است .
یاد گرفته ام نوازدی که انگشت شست پدر را در مشت می فشارد ، تا ابد او را اسیر عشق خود می کند .
یاد گرفته ام ، انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین نگاه کند ، که بخواهدیاری کند تا افتاده ای را از جا بلند کند .
چه چیزهایی که از شما یاد نگرفته ام .
احساسات را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا .
اگر می دانستم که امروز آخرین روزی است که تو را می بینم ، چنان محکم در آغوش می فشردمت تا حافظ روح تو گردم .
اگر می دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می بینم ، به تو می گفتم : دوستت دارم .
و نمی پنداشتم تو خود این را می دانی .
همیشه فردایی نیست ، تا زندگی فرصتی برای جبران این غفلت ها به ما بدهد . کسانی را که دوست داری ، همیشه کنار خودت داشته باش .
و بگو چقدر به آن ها علاقه و نیاز داری .
مراقب شان باش . به خودت این فرصت را بده ، تا بگویی مرا ببخش ، متاسفم ، خواهش می کنم ، ممنونم . و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن .
هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد ،اگر افکارت را چون رازی در سینه مخفی داری .
خودت را مجبور به بیان آن ها کن .
به دوستان و همه ی کسانی که دوست شان داری ، بگو :
چقدر برای تو ارزش دارند . اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود . و روز بی ارزشی خواهی داشت .
همراه با عشق گابریل گارسیا مارکز
دیدگاهتان را بنویسید